چهارشنبه، دی ۴

-


امشب ریش‌‌ و سیبیل بابا را من اصلاح کردم. چونان سید احمدی که کمر به پیرایش امام بسته باشد. بابا هم که پایه‌ی تنوّع و تیم‌ورک‌های پدر-پسری، نشست روی صندلی حمام و موزری را که با فوت ضدعفونی شده بود، داد دستم تا اِعمال سلیقه کنم. من هم با الهام از اصالت انکارناپذیر کُردی‌مان از آن همه محاسن فقط سیبیل‌اش را در مقام خود ابقاء کردم و مابقی را به باد نمره‌ی یک دادم. فعلی که با استقبال بابا روبه‌رو شد و مخالفت مامان را در پی داشت... کاش می‌شد برگشت به قبل از انقلاب سپید. بابا را در مقام یک خان می‌دیدم که آوازه‌ی مرام و سخاوتش تا هفت ییلاق آن‌طرف‌تر رفته. و خودم را در هیئت یک خان‌زاده که جانشین بلامنازع پدر است و آن‌قدری بالغ شده که بتوان زعامت ایل را به او سپرد. آن وقت می‌دیدید به حرمت سیبیل و خونی که از خان در رگم است در جهت مصالح عشیره‌ی خود چه قدم‌ها که برنمی‌داشتم و از هیچ تلاشی برای اصلاح امور ایل فروگذار نمی‌کردم. افسوس؛ افسوس که ما افزون بر انقلاب شاه و ملت، انقلابی دیگر را نیز پشت سرگذاشته‌ایم و دیگر برای هر اقدامی دیر است. همین به که به اصلاح خانِ خانه بسنده کنم و طریق خان‌زاده‌هایی چون مصدق و هدایت در پیش بگیرم که آخرای ترمه و کلی مقش دارم و هیچ کاری نکرده‌م و فکر آب باشم که خربزه خیاره و این بحثا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر