تیبگ رو چایی نمیدونم. رنگدادن باید تو فرآیند دمکشیدن انجام بگیره وگرنه چایی هم یه چیزی میشه مث سنایچ و آلتونسا. طعم لیپتون و کلاً چاییای کیسهای طعم مریضیه. خودم این طعم رو اسمگذاری کردم. یه بار که امیر خواست بره از بوفهی دانشکده برا همه چایی بیاره، گفتم برا من نیار. گفت: چرا؟ هوا سرده می چسبه! گفتم: چاییاش بدطعمن. طعم مریضی میدن. این شد که اسم طعمِ تیبگ شد مریضی. حالا یه هفتهس اومدهم شمال. یادم رفته بود چایی خشک بیارم با خودم. روز اول که اومدم همه کابینتا رو گشتم اما چایی خشک پیدا نکردم. فقط یه بستهی صدتایی تیبگ تویینینگز زرد از دفعهی قبل که مامان اینا اومده بودن جا مونده بود. از روز اول تا الان حال بیرونرفتن و چایی خشک خریدن رو پیدا نکردم. برا خابوندن کرم چایی همون روز طی یک نشست نیم ساعته با قیچی کیسههای چای رو دونهدونه پاره کردم و ریختم تو قوطی. میدونم اضافهکاری بود و کثیفکاری، ولی لازم بود. باید با حداقل امکانات شرایط رو شبیهِ سخت میکردم (بگذریم از اینکه نشد نِت رو محرومام کنم؛ نشد). حالا ماهیت تموم اون چاییای کیسهای تغییر کرده و شدهن چایی خشک. چون میذارم مث چاییِ معمولی توی صافی قوری، روی کتری دم بکشه. چندبار سعی کردم چاییمو با این ذهنیت سربکشم که طعم مریضی میده، اما واقعاً دیگه طعم مریضی نمیدن. باید از خونه بزنم بیرون
مامان زنگ زده میگه کولر روی دوره تنده اما بازم جواب نمیده. اخبارم همین الان گفت گرمای بیسابقهی تهران. اینجا اما داره بارون میآد و خنکاست. دلم تهران خواست. نه خودِ تهران و روابطم، برای گرمای بیسابقهش دلم تهران خواست. از یه سنی به بعد دلم خواسته تو تموم حوادث و اتفاقایی که تهران میافته، تهران باشم. سفر که باشم دلم اونجاست. اومدیم و تا دویست سال دیگه این گرما تکرار نشد. خدام نمیتونه همچین طول عمری رو تضمین کنه. غم نهفتهیی تو این پریودای بالای چهل سال هست. مثل قرارگرفتن زهره تو مسیر خورشید-زمین که چه ببینی، چه از دست بدیشون، شک تو بقا و جاودانگی و سیرِ الی المعاد خورهطور میافته تو مغزت
تو برگرد،خودمون میذاریمت رو اجاق.میگیم بچه م رو گازه.
پاسخحذفهع.